سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت، شرف بزرگوار را می افزاید و بنده مملوک را تا مجلس ملوک بالامی کشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 13  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 13377
 
بروبچ ز C8 +دوتا دکی
 
هفتاییا
نویسنده: مبصر مخفی(پنج شنبه 87/7/25 ساعت 11:17 عصر)

یادم میاد توی یه روز از روزای پاییزکه از قضا دوم مهرنیزبود ما + بروبچ ز باصفای شهیدمعصومه(camplate) خودمون دلامون خاست که یه سری به اِسکول اُسکولمون بزنیم ببینیم دنیا دست کیه؟!

خب ازاینکه اول صبح یه ملتو باچشمای بابا قوری که بطوراتفاقی شوق اِسکول نیز توش بال بال میزد زیارت کردنو مسخره کردن ماچ و موچ بروبچ ز رمانتیک که بگوذریم یه ان به خودمون اومدیم ومتوجه شدیم که ایــــــــــــول دنیـــــــا دست کی هست؟!

اول اینکه سرود"مدرسه ها واشده ... دی دی دی دینگ ...همهمه برپا شده ... دی دی دی دینگ ... با حضوربچه ها ... مدرسه زیبا شده ..."رو مال ما پخش کردن مام واسه جلوگیری از عقده ای شدن تو دلمون حرکات موزون انجام دادیم ((=

دوم اینکه ما فهمیدیم انگوری سال اتی سالی ست بس پربار مال ما چون همه ی صندلی ها روجمعا چینده بودن توی حیاط وما بلافاصله مطلبوگرفتیم که ازسیاست های جدیداسکول اینه که همه روزه همه ی کلاساباهم dg ادغام بشه وتمامی کلاسها داخل توی حیاط تشکیل بشه وما مستقیما از اکسیجن(O2) مدرسه استعمال کونیم . بابا خبرنداشتیم که درعرض سه ماه شناسایی مون کردن وازطرف مراجع بالا اومدن که ازما فیلم برداری بعمل بیارن(!) S-: ماهم که حساس.... حالا بیخیال!

بالاخره معلوم شداین همه مدت که ما الاف وبصورت یه لنگه پا (یعنی دقیقا اینجوریI)وایستاده بودیم قراربوده اقای X که ازقضا دارای یک استان ازنوع قم نیزمیباشد قدم برتخم چشم بروبچ زباصفای

شهیدمعصومه+کادربافرهنگشون بگوذاره که نگوذاشته .ساعت تقریبا حوالی بوق سگ بود که اقای X قدم برتخم چشم ....+... گوذاشتن (ایـــــــــــــــول!)وما به دلخواه خودمون نزدیک به دوساعت دقیقا زیر زیر خورشیدخانوم و روی اون مدل صندلیهایی که تا پامیشی تا میشه نشسته بودیم (حالا خیلی زیرم نوا ...)واقای X مارو با سخنهای گرانبهاشون دُر بارون کردن ( البت هنوزکه هنوزه نتونستیم موضوع سخنانشونو ومتوجه بشیمD:) تازه اینم ذکرکنم که ما متوجه یکیdg ازسیاستهای جدیداسکول نیزشدیم واون این بودکه: خانوما فعلا مدرسه توانایی ارائه ی ناهارنداره وازاین به بعدزنگ ناهارمیان وعدهserve میشه(نکته ی این مطلب اونجاش بود که ما فهمیدیم تا به اکنون مال

ناهارایی که بهمون میدادن پول سُلفیدهD: میشد وما Bخبرانیم.((=...خبdg بالاخره زنگ اخر خورده شدوتمامی بروبچ ز ندای:((بچه هابریم؟)) سردادن

شنبه ،یکی ازروزای سرو میان وعده:

کلی با بروبچ ز زوریدیم (زورزدیم) که زنگ سوم رو به پایان برسونیم واز شر این خانومای محترم(Tچرز) خلاص شیم(البت قندمیان وعده هم تو دلمون اب میشد!!...)

وبالاخره زنگ خورد...درکلاسو باز کردیم که بریم بیرون یه لحظه با یه صحنه ای مواجه شدیم که خیلی واسمون ناخوشایند بود ودرهمون لحظه بود که احساس کردیم درو اشتباهی باز کردیم .SO تندی درو بستیم. بعدش که خیالمون راحت شد برگشتیم که از یه در  dg بریم بیرون اما متوجه شدیم که کلاس ما که یه دربیشتر نداره(!) درنتیجه اون بار درو درست بازکرده بودیم.?-: وقتی دوبارکی رفتیم بیرون دیدیم یه ملت دارن از سروکول چند عدد Student که ازقضا نماینده نیزبودن بالا میرن وهی ازاین بدبختا موز می چینن تازه فهمیدیم که بعــــلـــــه میان وعده ی امروزمون موزه وتعداد زیادی از بچه ها به یاد اصالت وبازی های دوران کودکیشون(توی جنگل)افتیدن ((= (البت ما ها خیلی خودمون ونگه داشتیم که عکس العملی نشون ندیماااا.........) درهمون لحظه یکی از بچه های بنفش( نام دیگرخز ((= )

فرمود:حتما هفته دیگه میخوان یه درخت نارگیل بذارن بگن هرکی رفت بالاتر نارگیلاش بیشتر(البت ما بهش نخندیدیم! Bچاره بسی ضایعگی شد تا اون باشه dg کادر با فرهنگ شهیدمعصومه رو مورد تمسخر قرار نده?Mey ne

تازه اینایی که عارض شدم همه شون فرعیات بودن مابه چیزای بسی مهمتری هم دست پیداکردیم بعنوان فوراگزمپل:

-اینکه دامنی جونمون تو این چندماهی که زیارتش نکردیم چقدر شایسته ی احترام شده...(!) ((=

-یا اینکه ساراخانوم وکوشاجان(همون مهدیس خانوم اخه بچمون امسال کانونی شده و به پشتیبانش بسی وابسته است)دوبارکی باهم داداش شدن وکوله هاشون دقیقا عین همه(!)بدویدمیمونو پیدا کنید.......................................................................................................................

میمون پیداشده داره ازنماینده موز میچینه((=

_ وdg اینکه باری خانوم که تازگیا اسمش شده زهرابسیار باارتباطات مدرسه هماهنگه وقدم به قدم اونودنبال میکنه مثلاالان تو دهنشم سیم کشی کرده که همیشه دردسترس باشه (تازه قراره یه کارت تیلیفون به سیماش وصل کونه که سیمکارتش همیشه همراهش باشه وازش ندزدن((=

_کجال جان به طرز عجیب وشگوفت انگیزی مخ حیدرو زده وازکلاس C7 به کلاس C8(کلاس ما)کوچیده(خا.......ک برهدش چه همکلاسی هایی رو ازدست داد ،مال ردگم شدن جمع بستم)

_کلاسC8دوتن ازبروبچ زبسیار بسیار باصفاشو ازدست داده (نفیسارا)که قراره برن دکترشن برگردنD:

و dg همین dg سوگی وبنفشه هم هنوز هستن...((=

*راستی یه چیز مهمdg ای هم که ما بهش پی بردیم این بودکه:

شترها4 دسته اند:

1/دسته ای که تو خواب پنبه دانه می بینن

2/دسته ای که دولا دولاراه میرن

3/دسته ای که دم درخونه ها میخوابن

4/دسته ای که دارن این اپ رو میخونن

هرگونه کپی برداری از این متن وبقیه ی متن هاپیگردقانونی داره وا...(میگیم دکترامون (نفیسارا)بیان امپولتون بزنن



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
هفتاییا
پاره ای از خاطرات مبصر مخفی و ...سادات*
آخره هر چی شعره
گروه سرود
کاش اشک در چشم خدا لرزد!
بچه ها را اینگونه بشناسید
بررسی علل قبول نشدن در کنکور

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
بروبچ ز C8 +دوتا دکی
مبصر مخفی
این وبلاگ بروبچه های باصفای کلاس B6 هست که یکی از یکی باحال ترن و از اونجایی که فقط خاطره ها می مونه این وبلاگ راه اندازی شد پیشنهاد وب از کیمیا بود(ایولشو) من مبصر مخفی هستم. تمام نوشته ها از زبان من هست. جاسوس کلاس

|| لوگوی وبلاگ من ||
بروبچ ز C8 +دوتا دکی

|| لوگوی دوستان من ||



|| اوقات شرعی ||